• وبلاگ : پيامهاي محبت
  • يادداشت : موعد ديدار كجاست؟
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام دوست عزيز . شرمنده كه اين مدت نتونستم سر بزنم. الان برگشتم و آپديت كردم. خوشحال ميشم در خدمتتون باشم

    السلام عليکم,عضر مي خواهم که دير رسيدم بسيار زيبا بود ... بر سر جوي بنشين گذر عمر ببين ... دوستان سرور وبلاگ مهدويت مشکل داره لطفا به اين شکل وارد بشيد http://weblog.kaafey.us التماس دعا منتظر شما دوستان خواهم بود... يا هو علي حق

    من فكر مي كنم رهائي همون ارامشه درونيه. شاد باشي دوست خوبم.
    سلام... متن قشنگي نوشتي... شاد باشي...
    اي غريبترين ديار غربت خدا / اي تو تبسم سجود فرشتگان / چه شد كه هرگز راز دلت را بر چشمانت نگشودي! / حديث غربتت! / بغض فرو خورده ي حنجره آسمانيت! / در سكوت سهمگين علي / و در آرام ِنگاهِ زينب / ودر چرخش نگران چشمان نازنين پسرانت / ودر آخرين حضور پرمهرت / بر شانه هاي رسالت و رسول / و در ميانه ي آن تبسم سبز / براي هميشه ي تاريخ / بر تارك ابديت !/ حك شده است! / سينه مالامال درد است اي خدايا مرهمي درد تنهايي مرا كشت اي خدايا همدمي /
    /التماس دعا
    سلام ...........

    گريه نکن علي . من گريه ام براي توست ، تو چرا گريه مي کني ؟ تو مظلوم ترين مظلومان عالمي، گريه بر تو رواست من آنچه انجام داده ام براي دفاع از حقوق مغضوب تو بوده . من مي دانم که رفتني ام، پدر مرا مطمئن ساخته بود. ولي من مي دانستم پي مرگ من بر تو چه خواهد گذشت. و اين جگرم را آتش مي زند. پس تو گريه مکن. عالمي براي مظلوميت تو بايد اشک بريزد . اکنون ، اول راحتي من است ، اما آغاز مصيبت توست. پس در اين گاه رفتن ، بيش از اين جگرم را مسوزان. تو و فرزندانمان را به خدا مي سپارم........

    سلام دوستم! بسيار زيبا نوشتيد... دلتان شاداب و نوراني!

    با حضور سبزتان ما را هم ياري كنيد

    بوي بهشت

    سلام

    خوبي؟

    وبلاگ قشنگه. تريپ نوشته هات تريپ نوشته هاي منه....

    خوشم اومد

    منم اون روزها مينوشتم از پائولو كوئيلو....

    خوش باشي

    التماس دعا

    سلام...موعد ديدار كعبه ي دل....

    چه جمعه ها كه يك به يك غروب شد نيامدي/

    چه بغض ها كه در گلو رسوب شد نيامدي /

    زابتداي هفته من به جمعه چشم بسته ام /

    دوباره صبح نه ظهر! غروب شد نيامدي/

    خليل آتشين سخن تبر به دوش ِ بت شكن/

    خداي ما دوباره سنگ و چوب شد نيامدي...