بنام حق
...
آیا رهائی، همان بند بیکرانی است...
که خیالش هرشب، به رویاهای دل ما، سر میکشد؟
آیا، این، همانست؟
آیا باد، دارد بوی شهر شما را به مشامم میرساند؟
آیا این گنجشگان پرهیاهو، از چشمه های شهر شما
نوشیده اند؟
آیا این راه وهم انگیز، به آن دروازه های سبز میرسد؟

شب تار است و ره وادی ایمن در پیش          آتش طور کجا موعد دیدار کجاست...

یا حق