بنام خدا

وقتی تو نیستی،
پرنده های شاد بهاری،
همان بهتر که نخوانند...
رقص شمشاد، همان به که در آغوش نسیم، پا نگیرد...
وقتی تو نیستی،
شاپرکها، در پای کدام گل، به طنازی می نشینند؟

بوی عشق را، می شود شنید،
امّا... کو خبری از تو....
خوشا شرجی هوای عشق...
خوشا از پسِ عشوه ای جانکاه،
لذّتِ حیاتی جاودانی،...

چه خوب که...
حتی به شراب نگاهی، مدهوشم نکردی...
چه خوب که...
این اشکهای نهانی، دامان هیچکس را تر نکرد...
چه خوب که...
نماندی و ماندم،
هرچند خسته، اما
هنوز در بقچه ام، چند تکه آهی مانده، تا با اشک در آمیزم
خدا روزی رسان است...

اینها خطاب به هیچکس نیست...
خطاب به خودم است...
یاعلی