بنام خدا
نزدیک طلوع، وقتی راه همه ی کوچه ها به آسمان ختم میشود،
وقتی که هوای صبحگاهان، هنوز مست چشمک ستاره هاست...
یاد تو، دلم را می لرزاند و باز ...
این کوچه ها...
این کوچه ها که همه رویاهای شبانه مرا به شعر می سرایند...
باز، هم آوای کنسرت گامهای خسته ام شده اند ...
و هلال مشرقی، از روی بام کوهسار، پیش ابروان تو تعظیم میکند
رامشگران! بنوازید ...