بازوی من خم می شود، یعنی خدا هست

مه بیش یا کم می شود، یعنی خدا هست

مرغ مهاجر را در اقصی نقطه خاک

دانه فراهم می شود، یعنی خدا هست

وقتی که گندمزار، پیش عطر باران

سرتا قدم خم می شود، یعنی خدا هست

وقتی درختان کرده دست خویش، بالا

وان ابر، نم نم می شود، یعنی خدا هست

وقتی حباب پاکدل بر روی برفاب

هم جام شبنم می شود، یعنی خدا هست

وقتی سلوک جویبار رو به دریا

همرنگ زمزم می شود، یعنی خدا هست

وقتی پرستو جوجه های تازه زا را

مستانه همدم می شود، یعنی خدا هست

وقتی بهاران زایی آهو و پاژن

رسمی دمادم می شود، یعنی خدا هست

:

:

.

فرمود با قلب شکسته همنشینم

غمگین چو بی غم می شود، یعنی خدا هست

وقتی دلی با صد هزاران رهزن فکر

مایل به حق هم می شود، یعنی خدا هست

دنیا تلنباری به روی همدگر نیست

وقتی منظم می شود، یعنی خدا هست

دنیا توانستی نباشد، هست اما

عالم چو عالم می شود، یعنی خدا هست

* بهاءالدین خرمشاهی-شاعر، نویسنده، پژوهشگر *
از اینجا