سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیوانه من...

ارسال  شده توسط  پیامهای محبت در 83/12/28 7:48 عصر

با نام نام آور او
اطلاعیه مهم
به استحضار همه مهربانان می رسانم، به یک دیوانه با شرائط زیر نیاز مبرم است :
بیماری جنونش به شدت مسری باشد.
ترجیحا  بیماری چشم داشته باشد.
بشود با نگاه در چشمش دیوانه شد.
نگاهش انتها نداشته باشد، مثل آسمان.
آنچنان ضرب چشمی داشته باشد که با یک نظر، از پا بیندازد.
بشود با گرمای نفسش، مثنوی سرود.
شانه اش جا برای سر گذاشتن و گریستن داشته باشد.
در زبانی که تکلم می کند، پول و مقام تعریف نشده باشد.
بر دنیا و دنیاداران و غوغایشان، لبخند بزند.
از علومی که راهی به معلوم ندارد، بی بهره باشد.
وقتی راه میرود نه ببیند و نه بشنود.
زبان فهم باشد.
درد شناس باشد.
در دلش بشود همه دنیا را جا داد.
هوس را مثل آب دهان، بیرون انداخته باشد.
بی نام و نشان باشد.
دنیا را نبیند و خود را نیز.
جنسیت مهم نیست ...
و... خیلی چیزهای دیگه که اگه بخوام بگم، هفتاد مگ وبلاگ شود.


البته در حدود قرن هفتم یک مورد مشابه مشاهده شده، که عزیزانم می دونند، ولی اخیرا کمتر شنیده ایم این نوع دیوانگی رو کسی داشته باشه.

آیا شما می شناسید؟
کیست مرا یاری دهد؟

یا معین، یا رزاق


بی قرار...

ارسال  شده توسط  پیامهای محبت در 83/12/17 12:16 عصر

بنام خدا

سلام بر همه مهربانان.

امروز امیر در میخانه تـــوئی تـــو            فریادرس این دل دیوانه تــوئی تــو
مرغ دل ما را که به کس رام نگردد         آرام توئی دام توئی دانه تــوئی تــو

...توئی که به رویای فرداهایم معنا میدهی
اشکهایم٬ با شکوه نگاه تو فرو می افتد...
وقتی دریای دل طوفانی می شود٬
من، در آغوش یاد تو، غزل می گویم
و ماسه های کف ساحل، خاطره اشکهای مرا، به موجها می سپارند...

راستی از آن کبوتر سرگردان...
دلم را می گویم...
خبری از او داری؟
هنوز بی قراری می کند؟
...

یا حق


دو دوست...

ارسال  شده توسط  پیامهای محبت در 83/12/15 11:42 صبح

بنام حق
وقتی علی اکبر، ذبح عظیم حسین، از پدر اجازه سرباختن گرفت، پدر، با دلی گدازان  :

 گفت‌: که‌ای‌ فرزند مُقبل‌ آمدی‌
 آفت‌ جان‌، رهزن‌ دل‌ آمدی‌
 از رخت‌ مست‌ غرورم‌ می‌کنی‌
 از مراد خویش‌، دورم‌ می‌کنی‌
 گه‌ دلم‌ پیش‌ تو گاهی‌ پیش‌ اوست‌
 رو که‌ در یک‌ دل‌ نمی‌گنجد دو دوست‌
 بیش‌ ازین‌ بابا دلم‌ را خون‌ مکن‌
 زاده‌ لیلی‌، مرا مجنون‌ مکن‌
 نیست‌ اندر بزم‌ آن‌ والا نگار
 از تو بهتر گوهری‌، بهر نثار
 هر چه‌ غیر از اوست‌، سد راه‌ من‌
 آن‌ بت‌ست‌ و غیرت‌ من‌، بت‌ شکن‌
 جان‌ رهین‌ و دل‌ اسیر چهر تست‌
 مانع‌ راه‌ محبت‌، مهر توست‌
 آن‌ حجاب‌ از پیش‌ چون‌ دور افکنی‌
 من‌ تو هستم‌ در حقیقت‌، تو منی‌
 چون‌ ترا او خواهد از من‌ رونما
 رو نما شو، جانب‌ او، رو، نما...
(عمّان سامانی)

وقتی ولی بزرگ خدا، با گوهری آسمانی که
شبیه ترین است، به رحمت الله الواسعه، به حبیب الله،
اینچنین نجوا می کند...
 خدایا دست ما بگیر، خدایا، تنها خودت...
خدایا، دل کندن سخت است...
...چه کنیم، اسیریم، دست در زنجیر و پا در گل...

 بقول شاعر عزیز، دکتر موسوی حرمی،
بال و پری و شوق پریدن هنوز هست
اما دریغ و درد ز پائی که در گل است

یا علی مدد


انرژی اکتیواسیون

ارسال  شده توسط  پیامهای محبت در 83/11/27 1:31 عصر

بنام حق
راستش حوصله شعر تفسیر کردن ندارم. دوست دارم
شطحیات بگم... هالی به هولی........
خب صبر کنید یه شعر یادم بیاد...

مدتی این مثنوی تاخیر شد
مهلتی بایست تا خون شیر شد
مثنوی را چون تو مبدا بوده ای
گر فزون گردد تواش افزوده ای

چه کنم، عزیزم؟ کم می نویسم؟
باید بگم :
میان گریه می خندم که چون شمع اندرین مجلس
زبان آتشینم هست، لیکن در نمی گیرد

شما عزیزان باید با نظرات خوبتون منو راه بندازید...
انرژی اکتیواسیون تو شیمی دبیرستان یادتون هست؟

نیست در شهر نگاری دل ما را ببرد
بختم ار راه دهد رختم ازینجا ببرد

همین...


یا علی مدد


نور باده

ارسال  شده توسط  پیامهای محبت در 83/10/9 2:4 عصر

سلام
امروز فکرشو کردم پا کنم تو کفش واثق عزیز و منهم شروع کنم به شرح و تفسیر. خدا را چه دیدی شاید هم مقبول افتاد. خب با حافظ شروع می کنم، البته سعی می کنم یکی دو بیت بیشتر نشه تا خسته نشید :

ساقی بنور باده برافروز جام ما
مطرب بگو، که کار جهان شد بکام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما

معنای ظاهری :

 ای ساقی، با شراب که همانند نور است بر جام ما ریز و جام ما را روشن  کن. ای مطرب، بخوان و بخوان که گردش لیل ونهار،  عاقبت منتهی شد به کامروائی ما. معنی ظاهری بیت دوم واضح است.

شرح :

ساقی : واسطه فیض
باده: فیض و رحمت آسمانی
مطرب: آنکه در راه سلوک، محرک و مهیج و انرژی بخش ماست و دل ما را به طپش و تکاپو وا میدارد. ممکن است پیر طریقت باشد و یا رفیق طریقت.

ای پیر معنوی و ای مرشد که واسطه فیض حقی، جان و روان ما رابا انفاس قدسی و ملکوتی خودت، روشن کن و با یاد خلسه آور حق، دل ما را نور و صفا ده. ای رفیق راه عشق، با سلوک و کلامت، جان ما را به تکاپوئی جدید وادار که ما آفریده شدیم برای کامروائی با نزدیکی هر چه بیشتر و بیشتر به مقام ربوبی.

بیت دوم خطاب به منکران عشق و عرفان است که طیف گسترده ای هستند و مجال اشاره بدانها نیست. در این بیت، می گوید، ما در جلسات خلوت انس و ذکر، جلوه های مقام ربوبی را مشاهده می کنیم و تو بیخبر ، از لذت های عمیق و همیشگی ما غافلی.
مقوله لقا الله، مورد بحث بسیاری از دانشمندان قرار گرفته، خلاصه اش اینکه عرفا معتقدند میشه خدا را دید، چه در این دنیا و چه در آخرت، البته نه با چشم سر، بلکه با درک و شهود روحانی. اینجا حافظ میخواد بگه، ای بیچاره ها، ما دیدیم و داریم می بینیم، حالا شما دارید بحثشو می کنید که میشه یا نه؟

فعلاً زیاده گوئی کردم. پس بقیه باشد تا بعد. یا علی مدد.


پیام محبت

ارسال  شده توسط  پیامهای محبت در 83/9/26 5:18 عصر

سلام بر دوستان بهتر از گلم.

ای ز غم فراق تو جان مرا شکایتی

بر در تو نشسته ام منتظر عنایتی

روزگاریست غریب که جز بر عنایت دوست، بر هیچ نتوان تکیه زد. بقول مولانا :

ذره ای سایه عنایت برترست          از هزاران کوشش طاعت پرست

پس بیائید همه با هم نیت کنیم و از ته دل بگوئیم :

چو باد عزم سرکوی یار خواهم کرد   نفس ببوی خوشش مشکبار خواهم کرد

به هرزه بی می و معشوق عمر می گذرد    بطالتم بس از امروز کار خواهم کرد

دست حق بهمراه همه


... داغ می کنند.

ارسال  شده توسط  پیامهای محبت در 83/9/7 1:7 عصر

سلام.

درسته... حق با شماست. میدونم که خیلی وقته مطلب جدید ندادم. چه گویم که ناگفتنش بهترست...

در برکه دل من، بی سر و سامانی موج می زند. باید به شما عزیزان بگویم:

در حلقه دل راه مده همچو منی را

افسرده دل افسرده کند انجمنی را

البته نمی خوام هم گردن گردش روزگار و لیل و نهار و اینجور چیزا بندازم. همه اش تقصیر خودمه. وقتی که آنطور که باید، نباشی، داغت می کنند تا بشی. اینه که اگه تو وبلاگ من بوی سوختگی شنیدید، تعجب نکنید، ... داغ می کنند.

ببخشید اگر آشفته نویسی می کنم، چه کنم دیگه، بقول سعدی، نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم.

به دعای دل همه شما عزیزان محتاجم...

یا علی مدد

 


نون و ماست...

ارسال  شده توسط  پیامهای محبت در 83/8/25 4:17 عصر

بنام خدا
سلام خدمت همه عزیزان.
عیدتون مبارک، تنون سالم، دلتون نورانی.
امیدوارم، همه طاعات شما قبول باشه.
ما که از شما چه پنهون، همچین کار مهمی صورت ندادیم. خدا کنه، ما رو با اعمالمون نخواهند بازخواست کنند، بلکه به لطف و رحمت، ردمون کنند بریم، که هــــــــیــــــــچ نداریم، جز دلی که گهگاه به یادی می طپد و چشمی که گاه گاهی به امید نگاهی، به هر سو، سوسو می زند.
سعدی مگر از خرمن اقبال بزرگان     یک خوشه ببخشند که ما تخم نکشتیم
خب، پیامهای محبت مهمی در ما مبارک داشتم که نشد براتون بگم. شاید هم صلاح نبوده. به هر حال، فعلاً که اولیای خدا لم داده اند و دارند بعد از خوردن اونهمه غذا سر سفره خدا، استراحت می کنند و آماده میشن برای دهه اول ذی الحجه.
ما چه کنیم که نتونستیم سیر بخوریم؟ خدایا! ما هنوز گرسنه ایم. خدایا حالا که سفره جمع شد، چه کنیم؟ یه نون و ماستی چیزی هم پیدا نمیشه؟


خدایا،
ای خدا، ای پاک بی انباز و یار           دست گیر و جرم ما را درگذار
یادده ما را سخنهای رقیق        تا تورا رحم آورد آن ای رفیق
هم دعااز تو، اجابت هم زتو       ایمنی از تو، مهابت هم زتو
گر خطا گفتیم، اصلاحش تو کن        ای تو سکاندار سکان سخن
یا حق مددی


محبت یتیم

ارسال  شده توسط  پیامهای محبت در 83/8/15 4:59 عصر

بنام نامی دوست
رفقا سلام.
می دانید؟
امروز، محبت یتیم شد. عشق و صفا و شور و مستی، جوانمردی و رشادت... اصلاً چه می گویم؟ همه صفات والای انسانی، به سوگ نشست.
امروز روح عشق و بندگی از زندان خاک پرکشید...

یا علی، یا علی...
در آن نفس که بمیرم، در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان، که خاک کوی تو باشم.
به وقت صبح قیامت، چو سر زخاک بر آرم
به جستجوی تو خیزم، به گفتگوی تو باشم
می بهشت ننوشم، زدست ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت، که مست روی تو باشم...

یا علی مددی


فریاد من

ارسال  شده توسط  پیامهای محبت در 83/8/4 11:9 صبح

بنام حضرت رب الارباب

دل می رود ز دستم، صاحبدلان خدا را

دردا که راز پنهان، خواهد شد آشکارا

کشتی نشستگانیم، ای باد شرطه برخیز

شاید که باز بینیم دیدار آشنا را

عزیزانم، چه بگویم؟ اگه بخوام خودمو بگم که ... اگه بخوام نگم، پس چی بگم. مگه نه اینه که نوشته آدم، بخشی از وجود و روح آدمه که برای دیگران صادر میشه.

فقط بگم، ایکاش، حنجره ای داشتم به حجم آسمان و فریادی می تونستم بکشم به عمق دریاها... اونوقت داد می زدم و می گفتم.... اگه گفتید چی می گفتم؟

اصلاً یه سوال جدی از شما عزیزانم. اون پیام محبتی که شما از نوشته هاش شناختید، اون تو این فریاد چی داره که بگه؟ چی میخواد بگه؟ منتظرتونم.

 


   1   2      >