بنام حق

چه عاشقست که فریاد دردناکش نیست؟

چه مجلست کزو های وهو نمی آید؟

این روزا حسابی یه وری شده ام...

به قول حافظ: چه توان کرد که سعی من ودل باطل بود...

یکی به من بگه اصلا تو رو با این کلمات آسمونی چه کار. برو شترت رو بچرون عوام.

میان عاشق و معشوق رمزی است

چه داند آنکه اشتر می چراند؟

در خلوت آسمونی دلهاتون، یه یادی از یک مفلس خمار بکنید :

مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم

وای اگر خرقه پشمین به گرو نستانند...

بقول مولانا :

ای یار ما عیار ما جان دل خمار ما

پا وا مکش از کار ما، بستان گرو دستار ما

یا حق مددی