بإسمه تعالی
...آنگاه المیترا گفت با ما از مهر سخن بگو.
پس او سر برداشت و مردمان را نگریست، و سکوت آنها را فرا گرفت. و او به صدای بلند گفت :
هنگامی که مهر شما را فرا می خواند از پی اش بروید،
اگر چه راهش دشوار و ناهموار است.
وچون بالهایش شما را در بر میگیرند، وا بدهید،
اگر چه شمشیری در میان پرهایش نهفته باشد و شما را زخم برساند.
و چون با شما سخن می گوید او را باور کنید،
اگر چه صداهایش رویاهای شما را بر هم زند، چنان که باد شمال باغها را ویران می کند.
زیرا که مهر در همان دمی که تاج بر سر شما می گذارد، شما را مصلوب می کند.
همچنان که می پروراند، هرس می کند.
همچنان که از قامت شما بالا می رود و نازکترین شاخه هاتان را که در آفتاب می لرزند، نوازش میکند، به ریشه هاتان که در خاک چنگ انداخته اند، فرود می آید و آنها را تکان می دهد.
شما را مانند بافه های جو در بغل می گیرد.
شما را می کوبد تا برهنه کند.
شما را می بیزد تا از خس جدا سازد.
شما را می ساید تا سفید کند.
شما را می ورزد تا نرم شوید.
و انگاه شما را به آتش مقدس خود می سپارد تا نان مقدس شوید،
بر خوان مقدس خداوند.
همه این کارها را مهر با شما می کند تا رازهای دل خود را بدانید، و با این دانش به پاره ای از دل زندگی مبدل شوید.
اما اگر از روی ترس فقط پی آرام مهر و لذت مهر باشید،
پس آنگاه بهتر آنست که تن برهنه خود را بپوشانید و از زمین خرمن کوبی مهر دور شوید،
و به آن جهان بی فصلی بروید که
در آن می خندید، اما نه خنده تمام را،
و می گریید، اما نه تمام اشک را.
مهر چیزی نمی دهد مگر خود را، و چیزی نمی گیرد مگر از خود.
مهر تصرف نمی کند و به تصرف در نمی آید، زیرا که مهر بر پایه مهر استوار است.
هنگامی که مهر می ورزید مگوئید "خدا در دل من است"، بگوئید "من در دل خدا هستم".
و گمان مکنید که می توانید مهر را راه ببرید، زیرا مهر، اگر شما را سزاوار بشناسد، شما را راه خواهد برد.
مهر خواهشی جز این ندارد که خود را تمام سازد.
اما اگر مهر می ورزید و شما را باید که خواهشی داشته باشید، زنهار، که خواهشها اینها باشند:
آب شدن، چنان جویباری که نغمه اش را از برای شب می خواند.
آشنا شدن با درد مهربانی بسیار.
زخم برداشتن از دریافتی که خود از مهر دارید،
و خون دادن از روی رغبت و با شادی.
بیدار شدن در سحرگاهان با دلی آماده پرواز، و به جا آوردن سپاس یک روز دیگر برای مهرورزی.
آسودن به هنگام نیمروز و فرو شدن در خلسه مهر.
بازگشتن با سپاس به خانه در پسینگاهان.
و آنگاه به خواب رفتن با دعائی در دل برای کسانی که دوستشان می دارید، با نغمه ستایشی بر لب.
از کتاب "پیامبر"- نوشته جبران خلیل جبران-ترجمه نجف دریابندری