ارسال
شده توسط پیامهای محبت در 83/11/27 1:31 عصر
بنام حق
راستش حوصله شعر تفسیر کردن ندارم. دوست دارم
شطحیات بگم... هالی به هولی........
خب صبر کنید یه شعر یادم بیاد...
مدتی این مثنوی تاخیر شد
مهلتی بایست تا خون شیر شد
مثنوی را چون تو مبدا بوده ای
گر فزون گردد تواش افزوده ای
چه کنم، عزیزم؟ کم می نویسم؟
باید بگم :
میان گریه می خندم که چون شمع اندرین مجلس
زبان آتشینم هست، لیکن در نمی گیرد
شما عزیزان باید با نظرات خوبتون منو راه بندازید...
انرژی اکتیواسیون تو شیمی دبیرستان یادتون هست؟
نیست در شهر نگاری دل ما را ببرد
بختم ار راه دهد رختم ازینجا ببرد
همین...
یا علی مدد