ارسال
شده توسط پیامهای محبت در 83/8/4 11:9 صبح
بنام حضرت رب الارباب
دل می رود ز دستم، صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان، خواهد شد آشکارا
کشتی نشستگانیم، ای باد شرطه برخیز
شاید که باز بینیم دیدار آشنا را
عزیزانم، چه بگویم؟ اگه بخوام خودمو بگم که ... اگه بخوام نگم، پس چی بگم. مگه نه اینه که نوشته آدم، بخشی از وجود و روح آدمه که برای دیگران صادر میشه.
فقط بگم، ایکاش، حنجره ای داشتم به حجم آسمان و فریادی می تونستم بکشم به عمق دریاها... اونوقت داد می زدم و می گفتم.... اگه گفتید چی می گفتم؟
اصلاً یه سوال جدی از شما عزیزانم. اون پیام محبتی که شما از نوشته هاش شناختید، اون تو این فریاد چی داره که بگه؟ چی میخواد بگه؟ منتظرتونم.